گيس گلاب |
صفحه اصلی
همسايه هايي كه دوسم دارن |
Friday, May 31, 2002
....................................................................................................................................................... Wednesday, May 29, 2002 داشتم توي اين وبلاگ عمومي چرخي ميزدم كه چشمم خورد به خبرهاي اين آقاي پرشين وبلاگ. آقا باز گير داده بود به ما كه توي وبلاگمون پيشنهاد بيشرمانه داديم ( با فيلم Indecent Proposal با بازي دمي مور و رابرت ردفورد اشتباه نشود). اومدم كه جوابي براش بنويسم ديدم بندهي خدا اين دفعه حق داشته و من توي مطلب قبلم چنان از پايين كشيدن حرف زدم كه خودم هم كه دوباره خوندمش شرمنده شدم.
گيس گلابتون , ساعت
1:22 PM
«همينه كه ميگم هر كس سرش رو نندازه پايين و بياد وبلاگ بنويسه! مردك (يا زنك) حرف دهنش رو نميفهمه!» (بابا! باخودم هستم! به كسي بر نخوره.) خلاصه كلي ما شرمندهايم. اما راستش نفس نوشتن اون جمله مثل معني كه ازش برمياد، بيادبي نيست. موضوعي كه راستش منو به ياد اون جمله انداخت كه نوشتمش به يك خاطرهاي برميگرده، مال حدودا 3 سال پيش : يه جمعهاي من و عصيان و خواهرش و 7 تا ديگه از دوستان (6 پسر و 4 دختر) تصميم گرفتيم بريم كلكچال. كفش و كلاه كرديم و راه افتاديم. دقيقا روز 14 آبان 78 (چرا دقيق يادمه؟ علت داره كه نميگم!) توي راه همينطور كه در پارك جمشيديه طي طريق ميكرديم به 2 جوون حدود 12 الي 14 سال برخورديم كه به وسيله يك جوون غيور بسيجي (يه چيزي توو مايههاي مجيد تفرشي) به عنوان مورد، مثلا دستگير شده بودند. حالا علت دستگيري چي بود؟! يكي از اين دو نوجوون كم سن و سال به شدت شبيه يه دختر نوجوان با موي كوتاه شده و با لباسي پسرانه بود كه جوان بسيجي قصهي ما تصور كرده بود دختري بدون حجاب ميباشد و گير داده بود بهش. حالا جالب پاسخ اون بچه بود كه با صدايي دو رگه و شبيه دخترها مدام ميگفت : « من دخترم!؟ نشون بدم؟! آره، نشون بدم؟!» و من همش تصور ميكردم كه چقدر بامزه است كه لازم باشه آدم براي اثبات جنسيتش، در ملاعام شلوارش رو بكشه پايين و … خلاصه ياد اين خاطره بودم كه اون جمله رو نوشتم و منظور بدي نداشتم. به هر حال از همهي خوانندگان عذر ميخوام. (0) comments ....................................................................................................................................................... Monday, May 27, 2002 آقا غريبتر از اين وبلاگ گيس گلاب آشپز ميشود ديگه پيدا نميشه.
گيس گلابتون , ساعت
1:16 PM
توي اين مدت كه من درگير درست كردن عكساش بودم، نه كسي حالشو پرسيد، نه كسي سري بهش زد، نه كسي ميل زد كه بابا من گرسنمه، ... امون از دنياي بيوفا. به هر حال ظاهرا كه عكساش درست شده. اگه كسي باز توي ديدنش مشكل داشت بهم ميل بزنه. منتظر غذاهاي جديد باشيد. راستي! دوستان خبرنگار جديد ما در وبلاگ جارچي هم مثل دوستان وبلاگ عمومي زحمت كشيدن و وبلاگ آشپزخونهي منو معرفي كردن، با اين تفاوت كه اونجا قسم ميخوردن كه من پسرم و اينجا پاك ما رو خانوم كردن. بابا تكليف منو روشن كنيد. من بلاخره آقام يا خانوم؟ شيطون ميگه بكشم پايين ...! اي بيتربيت! (0) comments يادمه يه دوستي داشتم كه روزنامهنگار بود و به شدت جناح راستي! (چيه به قيافهي ما نميياد؟) آدم بسيار خالي بندي بود كه چون چند مورد ازش سوتي گرفته بودم اصلا در مورد سياست تن به بحث با من نميداد. الان هم توي يه روزنامه فرهنگي فكر ميكنم هنوز مينويسه. البته تفاوت سنياش با من زياد بود و بهتره بگم پسرش هم سن من بود.
گيس گلابتون , ساعت
10:36 AM
اين دوست ما آدم بسيار خوش صحبتي بود و محال بود در مورد چيزي شروع به صحبت كنه و آدم رو جذب نكنه، حتي اگه باهاش موافق هم نبودي باز از صحبتهاش لذت ميبردي. يه روزي كه با اين دوست روزنامهنگار در مورد علل موفقيت و پيروزي ملت يهود صحبت ميكرديم داستاني برام تعريف كرد كه شنيدنش حالي از لطف نيست : « … زماني كه موسا از نافرمانيهاي قوم بنياسرائيل خسته شده بود به اين قوم وعدهي عذاب الهي ميدهد و از خدا براي آنها عذاب دنيوي درخواست ميكند. خداوند در پاسخ به موسا ميفرمايد كه برو و به بنياسرائيل بگو كه خداوند در جواب اين نافرمانيها براي شما خشكسالي و قحطي نازل خواهد كرد. مردم بنياسرائيل كه به درستي حرف موسا ايمان داشتند شروع به سوراخ كردن ديوارهاي منزلهايشان ميكنند (خانههايشان با يك ديوار از هم جدا ميشد) كه در هنگام قحطي و گرسنگي، هنگامي كه ديگر حتي توانايي حركت نداشتند، قادر باشند از سوراخ ديوار به مدد همسايه خود بشتابند و اندك توشهي خود را با آنها قسمت كنند. زمان گذشت و عذاب وعده داده شده نازل نشد. موسا به خدا شكايت برد و خداوند پاسخ داد كه اي موسي، من براي مردمي كه اينچنين به فكر همسايه و همنوع خود هستند عذاب نازل نخواهم كرد. تو برو و به فكر چارهاي ديگر باش!» جدا از درستي و يا نادرستي اين داستان، ميبينيم كه اين ملت چگونه در هر كجاي دنيا كه باشند، به كمك همكيش خود ميشتابند. ملتي كه با شعار «ما از ميان كثافت و آتش (اروپا) آمدهايم تا ملتي پاكيزه بسازيم» وارد سرزميني با مردمي بيگانه شدند و با وجود همهي فشارها باقي ماندند و خاري شدند در چشم مسلمانان، و امروز هم همين ملت پاكيزه، بر عليه تجاوز به مسلمانان معترض شدهاند كه «ادامهي تجاوزگري، روحيه و اخلاق ملت ما را فاسد خواهد كرد» و در اين سو ما ايرانيان در هر فرصتي براي دريدن هم استفاده ميكنيم. چه در جامعه و چه در وبلاگشهر! من و دلتنگيها ، آزاده سپهري و مجيد تفرشي و يا حتي آن كم خردان كوچك كه به نام استادي مفتخرشان ميكنيم و … همه زاده و يا بزرگ شدهي همين فرهنگ و جامعهايم كه درس خود را خوب آموختهايم. آري!... «لعنت به آنها كه به ما بجاي لباني براي بوسيدن، دنداني براي دريدن دادند و بجاي محبت و عاطفه، دشمني و كينهتوزي آموختند.» (0) comments ....................................................................................................................................................... Wednesday, May 22, 2002 اندر فوايد هك كردن آقاي تفرشي :
گيس گلابتون , ساعت
4:43 AM
تذكر : اين داستانها خيلي واقعي است. داستان اول : كمونيست اول : اوا، رفيق جون شنيدي سر وبلاگ آزاده جون چي اومده؟ كمونيست دوم : نه رفيق عزيز مگه چي شده؟ كمونيست اول :اين مسلمونها خيلي باهوشن و دينشون هم واقعا حقه. زدن وبلاگ آزاده رو هك كردن من كه ميخوام برم مسلمون شم. تو نميياي؟ كمونيست دوم : بذار كمي فكر كنم آخه؟ كمونيست اول : فكر نميخواد، نكنه دلت ميخواد به قدرت الهي وبلاگ تو هم هك شه. …؟ … و بدين ترتيب اين دو كمونيست به اولين مسجد سر راهشون رفتند و با گفتن شهادتين، مسلمان شدند. داستان دوم : حاجي : الو سيد، «نصر من الله و فتحا قريب» بچهها چند تا پشگل انداختن توي غذاي دشمن! سيد : راست ميگي حاجي؟ حاجي : آره سيد ميدونستم دست خدا از تو آستين يكي از اين بچههاي حزباللهي بيرون ميياد و دمار از روزگار اين كافرها در مياره! سيد : قدرت خدا رو بنازم؟ حالا اين برادرمون كي هست؟ حاجي : برادر سيد مجيد تشرفي، بايد بشناسيش. سيد : آره، اولين بار عاشوراي پارسال زير علم ديدمش. عجب جوون با حيايه. خدا حفظش كنه. داستان سوم : به خلاصهاي از اخبار توجه كنيد. «ديروز، رهبر معظم انقلاب در جمع كثيري از بسيجيان و جانبركفان اسلام راستين محمدي حضور يافت و با اشاره به شكست هجوم و هجمه فرهنگي و اينترنتي دشمن به دست سردار بسيجي، مجيد تفرشي، فرمودند : اينك، همهي آحاد ملت بايد بدانند، كه مجيد تفرشي هكر نيست، آقاست. … و در ادامه فرمودند : اگر همهي مسلمانان جهان جمع شوند و فقط 1000 تومان به من و مجيد تفرشي بدهند قول ميدهم يكشبه نسل هر چه كافر است از زمين برداشته ميشود.» داستان چهارم : يك بهايي : حاج آقا ما اومديم مسجد كه … حاج آقا : ميدانم برادر! آمدي مسلمان شوي. يك بهايي : عجب! از كجا فهميدين حاج آقا! حاج آقا : آخه از ديروز كه اين وبلاگ آزاده مفسد بدست جوان دلير و رعناي اسلام ، مجيد تفرشي، هك شده، بيشتر از 150 نفر به اين مسجد اومدن كه تا همينجا هم 45 نفر بيشتر از بيشترين حد نصاب ماست. يك بهايي : يعني حاج آقا، روزانه اينهمه آدم مياومدن كه مسلمون شن؟ حاج آقا : نه جانم، براي استفاده از مستراح مسجد ميان. مسلمون شدن كجا بود. داستان پنجم : تقويم تاريخ سال 1501 خورشيدي مصادف با 120 هكري 120 سال پيش در چنين روزي، در سالي كه به نام امام حسن (اسب سابق) نام گذاري شده بود. نايب برحق آن حضرت، امام مجيد تفرشي (ع) با عملي شجاعانه به همراه تني چند از ياران وفادارش بپا خواست و مركز فساد آن دوران را نابود و آزاده سپهري (لعنت الله عليه)، جرثومهي فساد دوران را به هلاكت رساند. آن امام عزيز در طي دوران امامتش طومار بيش از 124000000 نفر از اين شياطين را در هم بيچيد و سرانجام خود نيز در اين راه شربت شهادت نوشيد. روز 23 ارديبهشت (روز هك شدن وبلاگ سپهري ملعون) از طرف سازمان ملل، روز جهاني هك و از طرف شيعيان، عيد آزاده كشون نام گرفت و مبناي تاريخ سال هكري شد. كلام بزرگان : «كاري كه برادرم، مجيد التفرشي انجام داد، از فروپاشي دو برج تجارت جهاني، با ارزشتر و براي كفار، رعب انگيزتر بود» - اسامه بن لادن «شايد سالها بگذرد و هكري مانند مجيد تفرشي در جهان بوجود نيايد» - آلبرت انيشتين، بعد از مرگ «اگر مجيد تفرشي را مانند سقراط عصر حاضر بدانيم، سقراط را بسيار بزرگ و تفرشي را كوچك كردهايم» - جان دون «هرگز انساني تا بدين پايه آزادانديش و داراي روحي بلند نديدهام» - فدريكو گارسيا لوركا «اي مردم، قرنها بعد از من و در حالي كه دين خدا رو به نابودي ميرود، از سرزمين عجم، مردي خواهد آمد كه دين و سنت مرا زنده خواهد كرد. نام او مجيد و كنيهاش تفرشي است.» - پيامبر اسلام (ص) «از حق نگذريم، بايد بگويم كاري كه مجيد تفرشي كرد به من تكان سختي داد و بيدارم كرد. بعد از آن، لحظه به لحظهي عمرم به ياد خدا گذشت.» - آزاده سپهري «در روز قيامت، هنگامي كه مردمان جهان گرد آمده و همگي در تاريكي بسر ميبرند. شخصي خواهد آمد با حالهاي به دور سر كه همه جا را روشن خواهد كرد. مردم پرسند : تو پيامبري؟ پاسخ ميدهد خير. گويند از امامان و مقربان در گاهي؟ گويد خير. پرسند بسيجي، جانباز، پاسدار، شهيد ، آزاده ، چيستي؟ گويد، اينهمه كه گفتيد نيستم. من مجيد تفرشيام. و ندا خواهد آمد : كه اي مجيد تفرشي، هركه را ميخواهي شفاهت كن كه خواستهي تو براي ما بسيار عزيز و محترم است.» - امام جعفر صادق (ع) (0) comments نامه اي سرگشاده و كوتاه براي آزاده سپهري :
گيس گلابتون , ساعت
2:35 AM
آزاده عزيز. دشمنان انديشه و بندگان جهل و خرافه هميشه در كمين آزاد انديشان جهانند و تو خوب ميداني! قفل گشودن از خانهي كوچك انديشهي من و ما، كمترين توقع است از پيروان ديني كه از ديوار و در بستهي كاشانهاي نيز شرم نميكنند و چون دزدان در هر خانهاي بدنبال نوري ميگردند و تو خوب ميداني! و خوب ميداني سرنوشت آزادانديشان چون كسروي كه تحجر اين طايفه را نشانه رفتند و آناني كه از آبشخور اين جهل ارتزاق ميكردند به تير كين از پاي درآوردندش، خوب ميداني! « آن قصهي زيباي ادبيات ماناي سانسكريت، كليله و دمنه را خواندهاي؟ داستان آن مرغ دانا و دلسوز كه سر در راه آموختن به بوزينگاني داد كه همه عمر، كرم شبتابي را به خيال آتشي گرم و زندگي بخش گرفته بودند و كلامي را جز حماقت جاودانه خود برنميتابيدند؟» آناني كه تا ديروز روزنامهها را ميبستند و متفكران را گريزان، امروز همين اندك حريم تنفس را نيز بر نميتابند. اما غافلند از اينكه خورشيد انديشه را با ابر تعصب ديني نميتوان تا ابد پنهان كرد. و در پايان كلامي دارم از سرزمين مردان خردمند، چين : «بگذار باد هر چه ميخواهد زوزه بكشد، كوه تعظيم نخواهد كرد.» بعد التحرير : چه زيبا نوشت اين دوست وبلاگنويس با زبان شيرين كوچه كه : «چه بده آدم كنسروي داشته باشه اما در باز كن نداشته باشه و مجبور شه با دندون باز كنه. عقيده اي داشته باشه اما نتونه ايدئولوژيك ازش دفاع كنه و با زور بخاد از عقيده اش دفاع كنه. و چه دردناكه روزگار آدمي كه ساحت مقدسي داشته باشه كه به خوديه خود مقدس نباشه و آدم بايد با هك براش تقدس دست و پا كنه. و از اون دردناك تر احوال دوستايه بي خايه اي هست كه از ترس آسيب ديدن به سگي كه پاچه دوستشونو گرفته چخه نكنن. » (0) comments دوستان و علاقمندان بيدين وبلاگ من :
گيس گلابتون , ساعت
2:34 AM
نگران من نباشيد! اين اتفاقات براي من نيفتاده 1- هك نشدهام. 2- مقتولم نكردهاند (چه باطناب و چه با چاقو) 3- فتواي قتلم صادر نشده. 4- عمليات انتحاري روي من صورت نگرفته! 5- هيچ جاي بدنم قطع نشده. 6- و از همه مهمتر، از ترس موارد بالا، مسلمان هم نشدم. خلاصه ظاهرا اين جماعت مسلمان هر جايي باشن تروريست بازي در ميآرن. اين آقاي مجيد تفرشي هم ظاهرا از اون جوانهاي پاك و باغيرت و جبهه رفته و متدين و متخلص و نمازخون و روضهخون و روزهگير و زور گير و چاقو كش و چماق بدستي است كه آقا (قربون چهرهي نورانيشون برن بعضيها) در رعايت حالشون سفارش كرده. هواي اون رو داشته باشين كه خداوند در جهان آخرت به مرداني كه از مجيد تفرشي حمايت كنند، حوري كه هيچ، خود فاطمه (دخت عزيز پيامبر) را مرحمت ميكند و يه واحد اكازيون جنب منزل پيامبر را پشت قبالهاش خواهد انداخت. (0) comments ....................................................................................................................................................... Wednesday, May 15, 2002 اول – عذر ميخوام بابت تاخيرهاي مداومم. بزودي جبران ميكنم.
گيس گلابتون , ساعت
11:32 PM
دوم – بابا اين Yahoo Drive هم عجب آشغالي شده! كشت ما رو با اين عكس نشون دادنش. فعلا آشپزخونه تاخير چاپ داره تا من جايي رو براي گذاشتن عكسهام پيدا كنم. سوم – دوستي كه مطلب قبل من رو در مورد اعدام مجاهدين خونده بود گفت كه يادآوري كنم نه تنها زندانيان مجاهد را در زندان اعدام كردند، بلكه بسياري رو كه آزاد شده بودند رو هم دستگير و اعدام كردند. چهارم – دوست خوبم كتابدار تذكر داد كه نوشتن چند علامت تعجب يا چند علامت سئوال پشت سر هم از نظر نگارشي صحيح نيست. من هم از اين به بعد سعي ميكنم اين مطلب رو رعايت كنم، گرچه در نوشتههاي قبلم اگر دقت كنيد ميبينيد اين خطا بيشتر در نوشتههاي آقاي دلتنگيها تكرار شده و من هم سعي داشتم نوشته رو عينا نقل كنم. پنجم – عجب وبلاگي داره اين گيله مرد! همولايتي را عشق است! اگر تا حالا به سراغش نرفتهايد، حالا حتما بريد. خوندن اين وبلاگ را به آقاي دلتنگيها و طرفدارانش توصيه ميكنم. (0) comments ....................................................................................................................................................... Wednesday, May 08, 2002 و اين هم پاسخ من به آقاي دلتنگيها :
گيس گلابتون , ساعت
6:04 AM
اول اينكه گلهاي كنم از آقاي دلتنگيها كه از پاسخهاي من ايرادي گرفتن و گفتن كه بنظر مياد كه من مطالبش رو نخونده جواب ميدم و گفتن خودشون هم از اين ايرادهايي كه من از دين گرايي بعضيها گرفتهام ناراضي هستن. خب دوست عزيز، من با دين مشكل دارم و ازش انتقاد ميكنم و برام چه فرقي داره كه تو به عنوان يه مسلمان به اين كارها راضي هستي يا نه؟! اين كه تو از گوشهاي از اسلام خوشت بياد يا نه، نه چيزي رو درست ميكنه و نه خراب. اين خود اسلام كه ايراد داره. تو خودت هم مسلمون نيستي؟ تو هم بخشي از اسلام رو كه بنظر خودت معقول ميياد پذيرفتي، بخشي ازش رو هم ارتقا دادي و ديني ساختي برگرفته از اسلام (مثل خيليهاي ديگه) و اسمش رو هم گذاشتي اسلام و چون چيزي كه تو ساختي به نظرت خيلي دلپذيرتر ميياد اصرار ميكني كه اين اسلام صحيحتر است. بذار يه مثال آشپزي برات بزنم. تو ميتوني قيمه درست كني و مثلا بجاي لپه، توش نخود بريزي و يا بجاي گوشت گوساله، مرغ. شايد غذاي تو خيلي خوشمزهتر از قيمه بشه اما ديگه اسمش قيمه نيست. (مثل اينكه زيادي اين وبلاگ جديدم روم تاثير گذاشته) نميدونم چقدر متوجه منظورم شدي. بزار جور ديگه بگم. 1 – اسلام به ادعاي خودش و طرفدارانش براي اين آمده است تا موجبات سعادت و رستگاري بشر را در دنيا و به اصطلاح آخرت فراهم نمايد. 2 – اسلام براي رسيدن به اين هدف فوانيني وضع كرده است. 3 – قوانين اسلام در همهي زمينهها كامل است. هم قوانين قضايي و هم قوانين اجتماعي و هم قوانيني كه بايد بر اعمال شخصي افراد نظارت كند. خب فكر ميكنم 3 مادهي بالا را ميپذيري. اگر پذيرفتي بدنبال بقيه ماجرا ميرويم. 1 قانون هم من اضافه ميكنم. 4 - هيچ قانوني در جهان كامل نيست. هميشه ميتوان براي قانوني، گريزگاهاي قانوني پيدا كرد. خب حالا دوباره ميريم سراغ اسلام. اسلام بايد - تا كيد ميكنم بايد - براي اينكه باقي مانده و از گزند تحريف و نابودي دور بماند بايد در قوايني شخصي محدود مانده و پا را از حريم احساس و روح شخص بيرون نگذارد. اين مسئله براي بقيه اديان نيز صادق ميباشد و چرا؟ اسلام در طول تاريخ خواسته با اتكا به قوانين خود (خواه بدوي و خواه مترقي) انسانها را به بهشت جاودان هدايت نمايد در واقع اسلام بجاي محدود شدن به تربيت آدمي بصورت صحيح (كه با اين روش ميتوانست فكر و روح انسان را تربيت نموده و خود به خود از بروز ناهنجاريهاي اجتماعي و يا به اصطلاح گناه جلوگيري نمايد) به ميان اجتماع آمد و سعي كرد با وضع قوانين، روابط بين انسانها را نيز كنترل نمايد. بدين ترتيب آدمي بار هدايت خود را بر دوش قوانين ديد و سعي كرد در عين اينكه از قوايني تخطي نمينمايد با يافتن گريزگاههاي قانوني دست به انجام جرم يا گناه بزند. و بدين ترتيب اسلام و دين از راه اصلي دور ماندند و عملا به وسيلهي اجراي جرم تبديل شدند. زيرا كه هم گناه كننده ميتوانست با استناد به اين قوانين خود را بيگناه نشان داده و به ديگران اثبات كند و هم مجريان قوانين كه در هر جامعهاي ميبايست وجود داشته باشند، بدين ترتيب به كسب قدرت پرداخته و به نام دين به اعمال ناشايست خود دست ميزنند. مثال مشخص اين مطلب را هم حتما در جامعه ديدهاي. افرادي كه دزدي ميكنند و اطمينان دارند - تاكيد ميكنم كه اطمينان دارند - كه خطري در آخرت متوجه آنان نيست چون خمس و ذكات دارايي خود را ميپردازند و يا حتي در مراسمهاي مذهبي گرسنگان را سير ميكنند و … و يا بسياري كه ايمان دارند در ازاي هر گناهي اگر استغفار كنند و طلب بخشايش قطعا بخشوده خواهند شد و بسياري مثالهايي از اين دست كه حتما تو خود بهتر از من آشنايي. توجه كن، نكته اين نيست كه آيا اينان اشتباه ميكنند يا خير و آيا من و تو اين گونه رفتار را ميپسنديم يا نه. بلكه نكته اين است كه دين و اسلام بخاطر عللي كه در بالا شمردم اجازه اين رفتار را به افراد داده است و باز بهتر ميداني كه آن ستمديده نميتواند به اميد تنبيه اينان در جهنم بنشيند و … . و باز نكته اين نيست كه همهي قوانين جهان نيز چنين ايرادهايي دارند. چون قوانين غير ديني ادعاي سعادتمندي بشر را در آخرت ندارند و چنين وظيفهاي را بر عهده وجدان يا هر چيز ديگر گذاشتهاند. اما خطر دين در اين است كه اين بار را سعي كرده خود بر دوش بكشد و نتوانسته و درعوض به انحراف بسياري كمك كرده است. تو خود بهتر ميداني كه بنام دين چه بسياري در اين كشور آسيب ديدهاند و چه بسياري از دين گريزان هستند. تو نيز نميتواني مدعي شوي كه آنچه حاكمان جموري اسلامي ميگويند از دين نيست. آنها هر كدام براي اثبات ادعاي خود بيش از تو احاديث و امثال و حكم ميدانند اما من نيز چون تو ميدانم كه زيركانه آنها را در جاي ديگر بكار ميبرند كه اين خود اشكالي است بر دين. بگذريم. راستي! تو هميشه مدعي هستي كه تفكر من و تو در دو قطب متضاد قرار دارد در حالي كه من از ابتدا به تو گفتهام هر دو در يك راه هستيم و شايد يك تفكر. شايد در پايان بحثمان اين مسئله بر تو هم روشن شود. گفتي : «پيامبر ( ببخش كه او را بدينگونه مينامم ، حتي اگر تو اعتقادي به نبوت او نداشته باشي واژه بهتري براي نماياندنش نميشناسم ) تا پيش از آشكار كردن اسلام نه تنها دشمني نداشت ، بلكه از بزرگان و اشراف قريش هم بود . با اين به زعم تو خدعه چه دشمني را ميخواست از صحنه خارج كند؟؟؟؟؟اضلا همه دشمنها با آشكار شدن همين دين پيدا شدند . . » منظور من از دشمني، دشمني بعد از اسلام بود و هدف از ايجاد اسلام هم بدست گرفتن قدرت. پيامبر از بزرگان قريش نبود بلكه فرزند يكي از فرزندان يكي از بزرگان قريش بود و البته مورد احترام به سبب امانداري با ازدواجي كاملا هوشمندانه با زني ثروتمند كه به اين ترتيب صاحب ثروت نيز شد و با ادعاي پيامبري و جمع كردن فقيران به دور خود به قدرتي كه ميخواست رسيد. پاسخهاي اين دوست عزيزم دلتنگيها مرا به ياد دوستي انداخت كه روزي (در دوران دبيرستان) با هم به بحث نشسته بوديم، من در جهت نفي خدا و او در جهت اثبات خدا. شايد ساعتي از بحث نگذشته بود كه من (شايد خسته از كلنجار رفتن با آدمي كه همهي سواد و آموختههايش در چند كتاب ديني مدرسه خلاصه ميشد كه آنها را نيز من بيشتر از او خوانده بودم) به او گفتم كه «فلاني، من خدا را با دلايل علمي و … نفي ميكنم و تو از قرآن و كلام خدا براي اثبات حرفت دليل ميآوري؟ اول خدا را ثابت كن و بعد پيامبرش را آنگاه كتابش را بعد … ديگر من و تو اختلافي براي بحث نخواهيم داشت تا به استناد كردن به قرآن نيازي باشد.» حالا من براي آقاي دلتنگيها جمع و تفريق ميكنم و بر اساس منابع بيطرف و استنتاجهاي معمولي دليل ميآورم اما دوست عزيزم براي اثبات دين و مذهبش، از منابع مذهبي و كلام امامانش دليل ميآورد. بيخيال! ادامه ميدهيم. گفتي : «وقتي به موسي با آن عظمت پيامبري اش چنين خطابي ميشود ، آن وقت من حقير بيايم در مقابل يك چنين خدايي بايستم و راه به راه بگوزم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا خود تو وقتي با چهارتا دوست صميمي و نزديكت نشسته اي مگر هركار دلت خواست ميكني؟؟؟اين مطلب كجايش ايراد دارد؟؟؟؟؟ يا شايد در قاموس تو اينها نافي احترام نيست؟؟؟؟!!!!» بحث باد و … اصلا ربطي به ادب و … نداشت! منظور سست بودن يك اصل پايه در دين اسلام است. اينكه همه بايد در مقابل پروردگار كه هيچ، مقابل هر كسي ادب را رعايت كنند شكي نيست. اما انتخاب چنين چيزي به عنوان ستون دين؟… بگذريم. گفتي : «اگر از نظر تو نماز مسلمانان غلط است برايت از همان مسيحيتي بگويم كه خود مثال زده اي . هنور هم كه هنوز است سنت اعتراف در آيين كاتوليك و ارتدوكس و فرق آنها پابرجاست . زماني كليساي كاتوليك در ازاي دريافت پول به مردم بهشت را ميفروخت.اينها را نديدي؟؟؟؟؟؟؟؟تو كه مسيحيت را دين مهرورزي خوانده اي تاريخ جنگهاي صليبي را نخوانده اي؟؟؟؟؟» نميدانم خودت نوشته بالا را خوانده بودي يا نه !!؟ اگر من بپذيرم گناه بخشيدن مسيحيان اشتباه است، تو هم ميپذيري نماز خواندن مسلمانان هم اشتباه است؟ اگر جوابت مثبت است كه من سهم خود را انجام بدم. (: گفتي : «اما آنچه برايم بسيار جالب بود اين است كه تو يكجا نماز را نقد ميكني ، عزاداري عاشورا را سنتي جاهلانه ميخواني ، و در جاي ديگر سنتهايي كاملا خرافي چون چهارشنبه سوري و سيزده به در را ارج مينهي؟؟؟؟؟!!!!!خوب اگر خرافات است آنها پس اينها چيست ؟؟؟ چطور اينها را نماد عظمت فرهنگ و تمدنت ميداني؟؟؟؟خوب اگر اينها نماد تمدن باشد كه اين اسلامي هم كه به خورد ما ميدهند پر است از اينها ؟؟؟چرا از يكي ميگريزي و به دامان همچون اويي مياويزي؟؟» بحث سنتها خرافي با بحث اعتقادات خرافي كاملا با هم متفاوتند. حالا كه شگفت زده شدي بگذار چند مورد ديگر هم برات نام ببرم. من هم سر سفرهي هفت سينم قرآن بايد حضور داشته باشد. من وقتي به خانهي تازهاي ميروم با خود آينه و قرآن ميبرم، من هم هنگام سفر از زير قرآن رد ميشوم و … اما چيزي نيز اضافه كنم كه شگفتيات تمام شود! براي من آن قرآن سفرهي سين با آينه و سبزه و … برابر است و ارزشي بالاتر ندارد. اينها رسم و سنت و هويت ملي ما هستند كه نسل به نسل و سينه به سينه به ما منتقل شدهاند و ما هم موظفيم بي تغيير به نسلهاي بعد منتقل كنيم. اما اگر همسرم، مادرم و يا هر كس ديگر مثلا تصور كند كه اگر سالي سفرهي سيني نباشد آن سال بدبختي بر ما نازل خواهد شد و يا تصوري اينچنيني، من اولين نفري خواهم بود كه سفرهي سينش را به تمسخر ميگيرم و با آن مخالفت خواهم كرد. چون ميانديشم با اين كلام، سنت زيباي نوروزي، به اعتقادي جاهلانه و خرافي تبديل خواهد شد و البته مقابل جهل و خرافه بايد ايستاد. آنهايي كه مرا ميشناسند ميدانند كه من با برگزاري مراسم عاشورا و تاسوعا ( و يا بقول مسلمانان اين دوره، حسين پارتي و ابوالفضل پارتي) مخالفتي ندارم و حتي از ديدن اين مراسم، دستههاي عزاداري، انسانهاي نيكوكاري كه ايتام را اطعام ميكنند و … لذت ميبرم، اما تا جايي كه با خرافات همراه نباشد نه اينكه … . تو خود ديگر ميداني از چه چيزهايي ناراحتم و اعتراض ميكنم. اين را به طنز از من بپذير، اين گونه كه جمهوري اسلامي، اسلام اشاعه ميدهد، دير نيست روزي كه در كتابهاي مرجع، در جلوي كلمهي عاشورا و تاسوعا بنويسند : «عيدي است مذهبي كه در اين روز مردم لباسهاي سياه پوشيده و به خيابانها ميآيند. در اين روز مردم آوازهاي محزون خوانده و به شادي و روشن كردن شمع و پخش كردن اغذيه و تنقلات در ميان خويشان و آشنايان ميپردازند.» در مورد توحش اين مردم در روزهايي كه قرار برگذاري مراسم جشن ميباشد، با تو هم عقيدهام. باور كن عزاداريهايمان شادتر از مراسم شادي ماست. در مورد تركيب بزرگ مرد متوسط من. راستش زماني كه نوشتم متوجه شدم كه بهانهاي به دست تو خواهم داد اما دلم نخواست حذفش كنم. شايد من و تو هم لازم است بهانهاي براي شوخي بيابيم. اما از شوخيات اصلا ناراحت نشدم. اما چون حس شوخي از بين ميرود بگذار هيچ توضيحي به اين عبارتم اضافه نكنم. گفتي : «مسلما ميپذيري كه امامت امري الهي است و اقامه دليل بر آن به عهده من نيست . فقط از تو ميپرسم كه در زمان كداميك از امامان كسي بهتر از او سراغ كرده اي براي تصدي اين امر؟؟؟؟ » سئوالت مرا ياد آن حرف قرآن مياندازد كه ميگويد اگر فكر ميكنيد كلام من كلام بشري است آيهاي مانند من بياوريد. و خب هر كس هم هر چه بگويد ميگويند مثل قرآن نيست اما من به تو قول ميدهم ميتوان به راحتي جملهاي ساخت و آن را در ميان يكي از آيات قرآن قرار داد از كسي كه به قرآن آشنايي ندارد اما به عربي مسلط است خواست آن را بيابد. اگر توانست شما حق داريد؟ حالا من هم هر كسي را نام ببرم شما خواهيد گفت او فلان و بهمان ايراد را داشت و اگر ايراد براي امامان شما بشمرم خواهيد گفت كه آنهايي كه گفتي اشتباه نبود، بلكه اين دليل و آن دليل را داشت (خدا امر كرده بود و اين قبيل بهانهها). پس مرا به كاري دعوت نكن كه نتيجهي آن معلوم است. اما به عنوان مثال : در مورد همين امام اول، بسياري از منابع اهل تسنن معتقدند عمر شايستهتر از علي بود (بحث امامت را مطرح نميكنند، بلكه مدعي هستند عمر از نظر فردي و شخصيتي و … شايستهتر بوده). منظور من از اشتباه علي در مسئله حكميت، اشتباه در پذيرفتن نفس حكميت در درجه اول، و در درجه دوم پذيرفتن نمايندهاي به غير از آنچه خود انتخاب كرده بود نه در پذيرفتن نتيجه كه خود گفتم كاري كه كرد صحيح بود (كه تن به نتيجه داد). گفتي : «اما اينكه نوشته اي به گواهي تاريخ ابوبكر باسوادترين فرد عرب بوده و مستحق ترين براي خلافت ميپرسم به گواهي كدام تاريخ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟كاري به شايستگي اش ندارم ، ولي باسوادترين فرد عرب بودن را بهتر است بيخيال شوي.علي در زمان ابوبكر هم در بسياري از امور مشاور او بود» در مورد اينكه نميپذيري كه ابوبكر باسوادترين فرد عرب بود بايد بگم كه شديدا سر مواضع خودم در اين مورد ايستادهام!!!! شايد لازم باشد كه تو هم سري به منابع اهل تسنن بزني. (راستي شايد نداني كه من فرزند يك مادر شيعه و پدر سني هستم و با اعتقادات هر دو كمي آشنايم) ضمنا، اينكه كسي از كسي مشاوره بگيرد ربطي به كم بودن سواد يكي و برتري سواد ديگري ندارد. پيامبر شما هم در بسياري از موارد با ديگران مشورت ميكرد (نمونهي معروفش هم جنگ خندق و مشورت با روزبه يا سلمان فارسي بود). مشورت سنت محمد بود كه خلفاي راشدين سعي در تبعيت از آن داشتند. اينكه عمر 7 نفر را انتخاب كرد تا از ميان خود يكي را انتخاب كنند يا اينكه 2 نفر را، هيچ تفاوتي در منظور من ايجاد نميكند. اينكه گفتم اين خليفه نيز خود جانشين خود و يا روش جانشيني خود را تعيين كرد. راستي، تو واقعا فكر ميكني اگر علي اجازه مييافت كه جانشين خود را بدون فشار تعيين كند آيا كسي جز حسن را انتخاب ميكرد؟ و يا اگر خلافت به اين خاندان ميرسيد روشي جز روش موروثي انتخاب ميكردند؟ پس چرا از معاويه و امويان ايراد ميگيري؟ گذشته از اينكه شما شيعيان هرگز حاضر نيستيد بپذيريد كه امامانتان بدرد هيچ نوع حكومتي (حتي حكومت منزلشان) نميخوردند، چرا از معاويه ايراد ميگيريد كه كسي جز فرزندش را لايق جانشيني نميدانست؟ گفتي : «دوست عزيز گويا تناقضگويي را اساس بحث خود قرار داده اي؟؟اولا خوب اگر كه سنت شدن پديده اي ( حال به درست يا به غلط؟؟؟) ميتواند ملاك سنجش حقانيت باشد خوب اصلا از اول چرا با من بحث كردي؟؟؟ عزاداري عاشورا هم درست يا غلط سنتي است كه …» عجب سفسته بازي هستيد شما مسلمانان!!!! دوست عزيز كدام تناقض گويي؟ پرسيدي كه به چه حقي يزيد لايق حكومت بود و حسين نبود و من در پاسخت مطالب قبل را نوشتم. اين مسئله چه ربطي به مخالفت من با مراسم عاشورا دارد؟ من فقط خواستم بنويسم چنين جوي در آنزمان وجود داشت و بر اساس سنت آنزمان خلافت به يزيد ميرسيد. اصلا خليفه يعني جانشين پيامبر يا بهتر بگويم نمايندهي خدا در روي زمين (از ديد مسلمانان). پس چه كسي لايقتر از او براي تعيين جانشين؟ فراموش نكن كه چه خوشت بيايد و چه نيايد معاويه بعد از حكمين خليفهي مسلمين شد و اتفاقا جنگهاي زيادي هم مانند عمر براي گسترش اسلام كرد گرچه به موفقيت عمر نبود اما او نيز براي گسترش اسلام زحمتهايي را كشيد كه البته در مقايسه علي كاري انجام نداد. راستي اينكه معاويه حق تعيين سرنوشت نداشت (طبق توافق با حسن) را من هيچ جا نخواندهام. حدس ميزنم از اين توجيحاتي است كه براي بياشتباه نشان دادن امامان ميسازند. نوشته بودي كه : «من نميگويم حسين يا يزيد كاري كردند كه به مقتصاي زمانشان نبود . بله مقتضاي زمان براي هريك از آنان همين بود . ولي بگذار برايت مثالي بزنم . فرض كن دزدي وارد بانك شده و ميخواهد اموالي را به سرقت ببرد . اگهبان بانك هم براي جلوگيري از اين امر جلويش مي ايستد ، با هم ميجنگند . حالا فرض من دزده بزند و نگهبان را بكشد . خوب هردو به مقتضاي حرفه و هدفشان عمل كرده اند.حتي آن دزد هم در دفاع از خودش كسي را كشته نه به قصد ارتكاب جنايت . حالا آيا اين توجيه را ميپذيري كه اينجا قتلي ئاقع نشده و دزد مزبور حق داشته چنين بكند؟؟؟؟؟ حالا بيا برعكسش را در نظر بگير . اگر آن نگهبان دزد را بكشد آيا نيتوان به او خرده اي گرفت؟؟؟ هيچ عاقلي او را سرزنش ميكند؟؟؟؟ از نظر من قضيه امام حسين و يزيد هم درست مثل همان دزد و نگهبان است» قبلا گفتهام كه مسلمانان بسيار مغلطه ميكنند و تكرارش چيزي بر اعتبار مسلمانان در اين زمينه نميافزايد. مثل زيبايي بود اما من كوتاه پاسخ ميدهم : پليس و نگهبان يعني قانون و يزيد قانون زمان خود بود. پرسيدي : «شما با چه استنادي گفته اي كه اسلام به ما حق ميدهد كه زن و بچه محارب را مورد غارت و ...قرار دهيم؟؟؟؟» برام عجيبه كه در اين مورد چيزي نشنيدهاي. اين قانون اونقدر معروف است و من همه جا شنيدهام كه تمامي مذاهب اسلامي در موردش اتفاق نظر دارند. به استناد به اين حكم در سراسر جهان مسلمانان زن و بچه و همه چيز دشمنشان را نابود ميكنند. (هند، برجهاي تجارت جهاني، كشتار مردم اسرائيل و …) خب. سعي كردم كوتاه جواب بدم. اين روزها فكر كنم همه ديگه ميدونن كه بشدت درگير اين وبلاگ جديدم بودم (گيس گلاب آشپز ميشود!) و به همهي اينها بايد مشغلهي كاري رو هم اضافه كنم. اما دو مورد كه در پايان يادم اومد. 1 – يكي از نوشتههاي قبليام اينجور بنظر مياومد كه من 32 سال سن دارم. با عرض پوزش از اينكه چيزي نوشتم كه باعث چنين خطايي شد، سن من 28 سال است. 2 – جريان كشته شدن 700 يهودي بدست علي رو آقاي دلتنگيها پرسيده بود كجا شنديدم. اين مطلب رو به راحتي ميتونين در كتاب تاريخ اسلام دورهي كارشناسي دانشگاه پيدا كنيد (گرچه شايد من تعداد رو اشتباه نوشته باشم). ضمنا بعد از عمليات مرصاد هم كه نظام جمهوري اسلامي تصميم به قتل عام تمامي زندانيان مجاهدين خلق گرفت (گرچه در اين حادثه گناهي نداشتند) با استناد به اين مورد تاريخي كه پيامبر هم در همين واقعه فقط با ظن اينكه يهوديان ممكنه توطئه كنند دستور داد اونها رو گردن بزنن، تمامي مجاهدين زنداني رو اعدام كرد. (0) comments ....................................................................................................................................................... Saturday, May 04, 2002 دوست عزيزم «گلكو» ظاهرا از بحث من و دلتنگيها خوشش اومده و يه لينك به ما داده. ازش خيلي ممنون.
گيس گلابتون , ساعت
9:40 PM
ضمنا تذكر داده كه لينك حسني ايراد داره كه درستش كردم. جواب آقاي دلتنگيها رو هم بزودي مينويسم. (0) comments ....................................................................................................................................................... Thursday, May 02, 2002 اين حاج آقا حسني رو همه ميشناسين و صد البته دوسش دارين. هيچ كس به اندازهي اون به اسلام و طنز معاصر خدمت نكرده!
گيس گلابتون , ساعت
11:58 PM
بخشي از سخنان گهربارش رو اينجا ميزارم. مثل هميشه روي لينك كليك راست كنيد و گزينهي Save Target As را انتخاب كنيد. انشا،الله كه نشنيده باشين. (0) comments آقا كم كم ما داريم پر طرفدار ميشيم. چطور؟
گيس گلابتون , ساعت
9:52 PM
جونم براتون بگه يه سري از اين وبلاگباليستها كليد كردن كه الا و بلا اين يارو گيس گلاب خانمه. خب؟ حالا داشته باشيد. يه سري از اين وبلاگباليستهاي ديگه هم كليد كردن كه بنده سيبيل كلفتم. خب؟ اين رو هم داشته باشيد. يه سري هم نامردا، نه مارو آقا حساب ميكنن و نه خانم. يا ميگن هم آقا هم خانم. يهو بفرماييد بنده آغا محمد خان هستم ديگه. از اونجا كه ما هر وقت حموم هم ميريم از شدت حيا به كمر به پايينمون نگاه نميكنيم تا حالا متوجه جنسيتمون نشديم به سراغ آلبوم خاطرات رفتيم و اين عكس رو توش پيدا كرديم. ظواهر امر نشون ميده كه بنده دختر هستم. البته اون موقع بابام نميزاشت صورتم رو آرايش كنم واسه همين يه كمي موهاي صورتم زياد شده، موهام رو هم مدل دسته موتوري (خرگوشي سابق) بستم. خلاصه اينهم سندي كه به همهي شما جنسيت منو ثابت ميكنه. ![]() (0) comments .......................................................................................................................................................
|