گيس گلاب |
صفحه اصلی
همسايه هايي كه دوسم دارن |
Wednesday, May 08, 2002
و اين هم پاسخ من به آقاي دلتنگيها :
گيس گلابتون , ساعت
6:04 AM
اول اينكه گلهاي كنم از آقاي دلتنگيها كه از پاسخهاي من ايرادي گرفتن و گفتن كه بنظر مياد كه من مطالبش رو نخونده جواب ميدم و گفتن خودشون هم از اين ايرادهايي كه من از دين گرايي بعضيها گرفتهام ناراضي هستن. خب دوست عزيز، من با دين مشكل دارم و ازش انتقاد ميكنم و برام چه فرقي داره كه تو به عنوان يه مسلمان به اين كارها راضي هستي يا نه؟! اين كه تو از گوشهاي از اسلام خوشت بياد يا نه، نه چيزي رو درست ميكنه و نه خراب. اين خود اسلام كه ايراد داره. تو خودت هم مسلمون نيستي؟ تو هم بخشي از اسلام رو كه بنظر خودت معقول ميياد پذيرفتي، بخشي ازش رو هم ارتقا دادي و ديني ساختي برگرفته از اسلام (مثل خيليهاي ديگه) و اسمش رو هم گذاشتي اسلام و چون چيزي كه تو ساختي به نظرت خيلي دلپذيرتر ميياد اصرار ميكني كه اين اسلام صحيحتر است. بذار يه مثال آشپزي برات بزنم. تو ميتوني قيمه درست كني و مثلا بجاي لپه، توش نخود بريزي و يا بجاي گوشت گوساله، مرغ. شايد غذاي تو خيلي خوشمزهتر از قيمه بشه اما ديگه اسمش قيمه نيست. (مثل اينكه زيادي اين وبلاگ جديدم روم تاثير گذاشته) نميدونم چقدر متوجه منظورم شدي. بزار جور ديگه بگم. 1 – اسلام به ادعاي خودش و طرفدارانش براي اين آمده است تا موجبات سعادت و رستگاري بشر را در دنيا و به اصطلاح آخرت فراهم نمايد. 2 – اسلام براي رسيدن به اين هدف فوانيني وضع كرده است. 3 – قوانين اسلام در همهي زمينهها كامل است. هم قوانين قضايي و هم قوانين اجتماعي و هم قوانيني كه بايد بر اعمال شخصي افراد نظارت كند. خب فكر ميكنم 3 مادهي بالا را ميپذيري. اگر پذيرفتي بدنبال بقيه ماجرا ميرويم. 1 قانون هم من اضافه ميكنم. 4 - هيچ قانوني در جهان كامل نيست. هميشه ميتوان براي قانوني، گريزگاهاي قانوني پيدا كرد. خب حالا دوباره ميريم سراغ اسلام. اسلام بايد - تا كيد ميكنم بايد - براي اينكه باقي مانده و از گزند تحريف و نابودي دور بماند بايد در قوايني شخصي محدود مانده و پا را از حريم احساس و روح شخص بيرون نگذارد. اين مسئله براي بقيه اديان نيز صادق ميباشد و چرا؟ اسلام در طول تاريخ خواسته با اتكا به قوانين خود (خواه بدوي و خواه مترقي) انسانها را به بهشت جاودان هدايت نمايد در واقع اسلام بجاي محدود شدن به تربيت آدمي بصورت صحيح (كه با اين روش ميتوانست فكر و روح انسان را تربيت نموده و خود به خود از بروز ناهنجاريهاي اجتماعي و يا به اصطلاح گناه جلوگيري نمايد) به ميان اجتماع آمد و سعي كرد با وضع قوانين، روابط بين انسانها را نيز كنترل نمايد. بدين ترتيب آدمي بار هدايت خود را بر دوش قوانين ديد و سعي كرد در عين اينكه از قوايني تخطي نمينمايد با يافتن گريزگاههاي قانوني دست به انجام جرم يا گناه بزند. و بدين ترتيب اسلام و دين از راه اصلي دور ماندند و عملا به وسيلهي اجراي جرم تبديل شدند. زيرا كه هم گناه كننده ميتوانست با استناد به اين قوانين خود را بيگناه نشان داده و به ديگران اثبات كند و هم مجريان قوانين كه در هر جامعهاي ميبايست وجود داشته باشند، بدين ترتيب به كسب قدرت پرداخته و به نام دين به اعمال ناشايست خود دست ميزنند. مثال مشخص اين مطلب را هم حتما در جامعه ديدهاي. افرادي كه دزدي ميكنند و اطمينان دارند - تاكيد ميكنم كه اطمينان دارند - كه خطري در آخرت متوجه آنان نيست چون خمس و ذكات دارايي خود را ميپردازند و يا حتي در مراسمهاي مذهبي گرسنگان را سير ميكنند و … و يا بسياري كه ايمان دارند در ازاي هر گناهي اگر استغفار كنند و طلب بخشايش قطعا بخشوده خواهند شد و بسياري مثالهايي از اين دست كه حتما تو خود بهتر از من آشنايي. توجه كن، نكته اين نيست كه آيا اينان اشتباه ميكنند يا خير و آيا من و تو اين گونه رفتار را ميپسنديم يا نه. بلكه نكته اين است كه دين و اسلام بخاطر عللي كه در بالا شمردم اجازه اين رفتار را به افراد داده است و باز بهتر ميداني كه آن ستمديده نميتواند به اميد تنبيه اينان در جهنم بنشيند و … . و باز نكته اين نيست كه همهي قوانين جهان نيز چنين ايرادهايي دارند. چون قوانين غير ديني ادعاي سعادتمندي بشر را در آخرت ندارند و چنين وظيفهاي را بر عهده وجدان يا هر چيز ديگر گذاشتهاند. اما خطر دين در اين است كه اين بار را سعي كرده خود بر دوش بكشد و نتوانسته و درعوض به انحراف بسياري كمك كرده است. تو خود بهتر ميداني كه بنام دين چه بسياري در اين كشور آسيب ديدهاند و چه بسياري از دين گريزان هستند. تو نيز نميتواني مدعي شوي كه آنچه حاكمان جموري اسلامي ميگويند از دين نيست. آنها هر كدام براي اثبات ادعاي خود بيش از تو احاديث و امثال و حكم ميدانند اما من نيز چون تو ميدانم كه زيركانه آنها را در جاي ديگر بكار ميبرند كه اين خود اشكالي است بر دين. بگذريم. راستي! تو هميشه مدعي هستي كه تفكر من و تو در دو قطب متضاد قرار دارد در حالي كه من از ابتدا به تو گفتهام هر دو در يك راه هستيم و شايد يك تفكر. شايد در پايان بحثمان اين مسئله بر تو هم روشن شود. گفتي : «پيامبر ( ببخش كه او را بدينگونه مينامم ، حتي اگر تو اعتقادي به نبوت او نداشته باشي واژه بهتري براي نماياندنش نميشناسم ) تا پيش از آشكار كردن اسلام نه تنها دشمني نداشت ، بلكه از بزرگان و اشراف قريش هم بود . با اين به زعم تو خدعه چه دشمني را ميخواست از صحنه خارج كند؟؟؟؟؟اضلا همه دشمنها با آشكار شدن همين دين پيدا شدند . . » منظور من از دشمني، دشمني بعد از اسلام بود و هدف از ايجاد اسلام هم بدست گرفتن قدرت. پيامبر از بزرگان قريش نبود بلكه فرزند يكي از فرزندان يكي از بزرگان قريش بود و البته مورد احترام به سبب امانداري با ازدواجي كاملا هوشمندانه با زني ثروتمند كه به اين ترتيب صاحب ثروت نيز شد و با ادعاي پيامبري و جمع كردن فقيران به دور خود به قدرتي كه ميخواست رسيد. پاسخهاي اين دوست عزيزم دلتنگيها مرا به ياد دوستي انداخت كه روزي (در دوران دبيرستان) با هم به بحث نشسته بوديم، من در جهت نفي خدا و او در جهت اثبات خدا. شايد ساعتي از بحث نگذشته بود كه من (شايد خسته از كلنجار رفتن با آدمي كه همهي سواد و آموختههايش در چند كتاب ديني مدرسه خلاصه ميشد كه آنها را نيز من بيشتر از او خوانده بودم) به او گفتم كه «فلاني، من خدا را با دلايل علمي و … نفي ميكنم و تو از قرآن و كلام خدا براي اثبات حرفت دليل ميآوري؟ اول خدا را ثابت كن و بعد پيامبرش را آنگاه كتابش را بعد … ديگر من و تو اختلافي براي بحث نخواهيم داشت تا به استناد كردن به قرآن نيازي باشد.» حالا من براي آقاي دلتنگيها جمع و تفريق ميكنم و بر اساس منابع بيطرف و استنتاجهاي معمولي دليل ميآورم اما دوست عزيزم براي اثبات دين و مذهبش، از منابع مذهبي و كلام امامانش دليل ميآورد. بيخيال! ادامه ميدهيم. گفتي : «وقتي به موسي با آن عظمت پيامبري اش چنين خطابي ميشود ، آن وقت من حقير بيايم در مقابل يك چنين خدايي بايستم و راه به راه بگوزم.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا خود تو وقتي با چهارتا دوست صميمي و نزديكت نشسته اي مگر هركار دلت خواست ميكني؟؟؟اين مطلب كجايش ايراد دارد؟؟؟؟؟ يا شايد در قاموس تو اينها نافي احترام نيست؟؟؟؟!!!!» بحث باد و … اصلا ربطي به ادب و … نداشت! منظور سست بودن يك اصل پايه در دين اسلام است. اينكه همه بايد در مقابل پروردگار كه هيچ، مقابل هر كسي ادب را رعايت كنند شكي نيست. اما انتخاب چنين چيزي به عنوان ستون دين؟… بگذريم. گفتي : «اگر از نظر تو نماز مسلمانان غلط است برايت از همان مسيحيتي بگويم كه خود مثال زده اي . هنور هم كه هنوز است سنت اعتراف در آيين كاتوليك و ارتدوكس و فرق آنها پابرجاست . زماني كليساي كاتوليك در ازاي دريافت پول به مردم بهشت را ميفروخت.اينها را نديدي؟؟؟؟؟؟؟؟تو كه مسيحيت را دين مهرورزي خوانده اي تاريخ جنگهاي صليبي را نخوانده اي؟؟؟؟؟» نميدانم خودت نوشته بالا را خوانده بودي يا نه !!؟ اگر من بپذيرم گناه بخشيدن مسيحيان اشتباه است، تو هم ميپذيري نماز خواندن مسلمانان هم اشتباه است؟ اگر جوابت مثبت است كه من سهم خود را انجام بدم. (: گفتي : «اما آنچه برايم بسيار جالب بود اين است كه تو يكجا نماز را نقد ميكني ، عزاداري عاشورا را سنتي جاهلانه ميخواني ، و در جاي ديگر سنتهايي كاملا خرافي چون چهارشنبه سوري و سيزده به در را ارج مينهي؟؟؟؟؟!!!!!خوب اگر خرافات است آنها پس اينها چيست ؟؟؟ چطور اينها را نماد عظمت فرهنگ و تمدنت ميداني؟؟؟؟خوب اگر اينها نماد تمدن باشد كه اين اسلامي هم كه به خورد ما ميدهند پر است از اينها ؟؟؟چرا از يكي ميگريزي و به دامان همچون اويي مياويزي؟؟» بحث سنتها خرافي با بحث اعتقادات خرافي كاملا با هم متفاوتند. حالا كه شگفت زده شدي بگذار چند مورد ديگر هم برات نام ببرم. من هم سر سفرهي هفت سينم قرآن بايد حضور داشته باشد. من وقتي به خانهي تازهاي ميروم با خود آينه و قرآن ميبرم، من هم هنگام سفر از زير قرآن رد ميشوم و … اما چيزي نيز اضافه كنم كه شگفتيات تمام شود! براي من آن قرآن سفرهي سين با آينه و سبزه و … برابر است و ارزشي بالاتر ندارد. اينها رسم و سنت و هويت ملي ما هستند كه نسل به نسل و سينه به سينه به ما منتقل شدهاند و ما هم موظفيم بي تغيير به نسلهاي بعد منتقل كنيم. اما اگر همسرم، مادرم و يا هر كس ديگر مثلا تصور كند كه اگر سالي سفرهي سيني نباشد آن سال بدبختي بر ما نازل خواهد شد و يا تصوري اينچنيني، من اولين نفري خواهم بود كه سفرهي سينش را به تمسخر ميگيرم و با آن مخالفت خواهم كرد. چون ميانديشم با اين كلام، سنت زيباي نوروزي، به اعتقادي جاهلانه و خرافي تبديل خواهد شد و البته مقابل جهل و خرافه بايد ايستاد. آنهايي كه مرا ميشناسند ميدانند كه من با برگزاري مراسم عاشورا و تاسوعا ( و يا بقول مسلمانان اين دوره، حسين پارتي و ابوالفضل پارتي) مخالفتي ندارم و حتي از ديدن اين مراسم، دستههاي عزاداري، انسانهاي نيكوكاري كه ايتام را اطعام ميكنند و … لذت ميبرم، اما تا جايي كه با خرافات همراه نباشد نه اينكه … . تو خود ديگر ميداني از چه چيزهايي ناراحتم و اعتراض ميكنم. اين را به طنز از من بپذير، اين گونه كه جمهوري اسلامي، اسلام اشاعه ميدهد، دير نيست روزي كه در كتابهاي مرجع، در جلوي كلمهي عاشورا و تاسوعا بنويسند : «عيدي است مذهبي كه در اين روز مردم لباسهاي سياه پوشيده و به خيابانها ميآيند. در اين روز مردم آوازهاي محزون خوانده و به شادي و روشن كردن شمع و پخش كردن اغذيه و تنقلات در ميان خويشان و آشنايان ميپردازند.» در مورد توحش اين مردم در روزهايي كه قرار برگذاري مراسم جشن ميباشد، با تو هم عقيدهام. باور كن عزاداريهايمان شادتر از مراسم شادي ماست. در مورد تركيب بزرگ مرد متوسط من. راستش زماني كه نوشتم متوجه شدم كه بهانهاي به دست تو خواهم داد اما دلم نخواست حذفش كنم. شايد من و تو هم لازم است بهانهاي براي شوخي بيابيم. اما از شوخيات اصلا ناراحت نشدم. اما چون حس شوخي از بين ميرود بگذار هيچ توضيحي به اين عبارتم اضافه نكنم. گفتي : «مسلما ميپذيري كه امامت امري الهي است و اقامه دليل بر آن به عهده من نيست . فقط از تو ميپرسم كه در زمان كداميك از امامان كسي بهتر از او سراغ كرده اي براي تصدي اين امر؟؟؟؟ » سئوالت مرا ياد آن حرف قرآن مياندازد كه ميگويد اگر فكر ميكنيد كلام من كلام بشري است آيهاي مانند من بياوريد. و خب هر كس هم هر چه بگويد ميگويند مثل قرآن نيست اما من به تو قول ميدهم ميتوان به راحتي جملهاي ساخت و آن را در ميان يكي از آيات قرآن قرار داد از كسي كه به قرآن آشنايي ندارد اما به عربي مسلط است خواست آن را بيابد. اگر توانست شما حق داريد؟ حالا من هم هر كسي را نام ببرم شما خواهيد گفت او فلان و بهمان ايراد را داشت و اگر ايراد براي امامان شما بشمرم خواهيد گفت كه آنهايي كه گفتي اشتباه نبود، بلكه اين دليل و آن دليل را داشت (خدا امر كرده بود و اين قبيل بهانهها). پس مرا به كاري دعوت نكن كه نتيجهي آن معلوم است. اما به عنوان مثال : در مورد همين امام اول، بسياري از منابع اهل تسنن معتقدند عمر شايستهتر از علي بود (بحث امامت را مطرح نميكنند، بلكه مدعي هستند عمر از نظر فردي و شخصيتي و … شايستهتر بوده). منظور من از اشتباه علي در مسئله حكميت، اشتباه در پذيرفتن نفس حكميت در درجه اول، و در درجه دوم پذيرفتن نمايندهاي به غير از آنچه خود انتخاب كرده بود نه در پذيرفتن نتيجه كه خود گفتم كاري كه كرد صحيح بود (كه تن به نتيجه داد). گفتي : «اما اينكه نوشته اي به گواهي تاريخ ابوبكر باسوادترين فرد عرب بوده و مستحق ترين براي خلافت ميپرسم به گواهي كدام تاريخ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟كاري به شايستگي اش ندارم ، ولي باسوادترين فرد عرب بودن را بهتر است بيخيال شوي.علي در زمان ابوبكر هم در بسياري از امور مشاور او بود» در مورد اينكه نميپذيري كه ابوبكر باسوادترين فرد عرب بود بايد بگم كه شديدا سر مواضع خودم در اين مورد ايستادهام!!!! شايد لازم باشد كه تو هم سري به منابع اهل تسنن بزني. (راستي شايد نداني كه من فرزند يك مادر شيعه و پدر سني هستم و با اعتقادات هر دو كمي آشنايم) ضمنا، اينكه كسي از كسي مشاوره بگيرد ربطي به كم بودن سواد يكي و برتري سواد ديگري ندارد. پيامبر شما هم در بسياري از موارد با ديگران مشورت ميكرد (نمونهي معروفش هم جنگ خندق و مشورت با روزبه يا سلمان فارسي بود). مشورت سنت محمد بود كه خلفاي راشدين سعي در تبعيت از آن داشتند. اينكه عمر 7 نفر را انتخاب كرد تا از ميان خود يكي را انتخاب كنند يا اينكه 2 نفر را، هيچ تفاوتي در منظور من ايجاد نميكند. اينكه گفتم اين خليفه نيز خود جانشين خود و يا روش جانشيني خود را تعيين كرد. راستي، تو واقعا فكر ميكني اگر علي اجازه مييافت كه جانشين خود را بدون فشار تعيين كند آيا كسي جز حسن را انتخاب ميكرد؟ و يا اگر خلافت به اين خاندان ميرسيد روشي جز روش موروثي انتخاب ميكردند؟ پس چرا از معاويه و امويان ايراد ميگيري؟ گذشته از اينكه شما شيعيان هرگز حاضر نيستيد بپذيريد كه امامانتان بدرد هيچ نوع حكومتي (حتي حكومت منزلشان) نميخوردند، چرا از معاويه ايراد ميگيريد كه كسي جز فرزندش را لايق جانشيني نميدانست؟ گفتي : «دوست عزيز گويا تناقضگويي را اساس بحث خود قرار داده اي؟؟اولا خوب اگر كه سنت شدن پديده اي ( حال به درست يا به غلط؟؟؟) ميتواند ملاك سنجش حقانيت باشد خوب اصلا از اول چرا با من بحث كردي؟؟؟ عزاداري عاشورا هم درست يا غلط سنتي است كه …» عجب سفسته بازي هستيد شما مسلمانان!!!! دوست عزيز كدام تناقض گويي؟ پرسيدي كه به چه حقي يزيد لايق حكومت بود و حسين نبود و من در پاسخت مطالب قبل را نوشتم. اين مسئله چه ربطي به مخالفت من با مراسم عاشورا دارد؟ من فقط خواستم بنويسم چنين جوي در آنزمان وجود داشت و بر اساس سنت آنزمان خلافت به يزيد ميرسيد. اصلا خليفه يعني جانشين پيامبر يا بهتر بگويم نمايندهي خدا در روي زمين (از ديد مسلمانان). پس چه كسي لايقتر از او براي تعيين جانشين؟ فراموش نكن كه چه خوشت بيايد و چه نيايد معاويه بعد از حكمين خليفهي مسلمين شد و اتفاقا جنگهاي زيادي هم مانند عمر براي گسترش اسلام كرد گرچه به موفقيت عمر نبود اما او نيز براي گسترش اسلام زحمتهايي را كشيد كه البته در مقايسه علي كاري انجام نداد. راستي اينكه معاويه حق تعيين سرنوشت نداشت (طبق توافق با حسن) را من هيچ جا نخواندهام. حدس ميزنم از اين توجيحاتي است كه براي بياشتباه نشان دادن امامان ميسازند. نوشته بودي كه : «من نميگويم حسين يا يزيد كاري كردند كه به مقتصاي زمانشان نبود . بله مقتضاي زمان براي هريك از آنان همين بود . ولي بگذار برايت مثالي بزنم . فرض كن دزدي وارد بانك شده و ميخواهد اموالي را به سرقت ببرد . اگهبان بانك هم براي جلوگيري از اين امر جلويش مي ايستد ، با هم ميجنگند . حالا فرض من دزده بزند و نگهبان را بكشد . خوب هردو به مقتضاي حرفه و هدفشان عمل كرده اند.حتي آن دزد هم در دفاع از خودش كسي را كشته نه به قصد ارتكاب جنايت . حالا آيا اين توجيه را ميپذيري كه اينجا قتلي ئاقع نشده و دزد مزبور حق داشته چنين بكند؟؟؟؟؟ حالا بيا برعكسش را در نظر بگير . اگر آن نگهبان دزد را بكشد آيا نيتوان به او خرده اي گرفت؟؟؟ هيچ عاقلي او را سرزنش ميكند؟؟؟؟ از نظر من قضيه امام حسين و يزيد هم درست مثل همان دزد و نگهبان است» قبلا گفتهام كه مسلمانان بسيار مغلطه ميكنند و تكرارش چيزي بر اعتبار مسلمانان در اين زمينه نميافزايد. مثل زيبايي بود اما من كوتاه پاسخ ميدهم : پليس و نگهبان يعني قانون و يزيد قانون زمان خود بود. پرسيدي : «شما با چه استنادي گفته اي كه اسلام به ما حق ميدهد كه زن و بچه محارب را مورد غارت و ...قرار دهيم؟؟؟؟» برام عجيبه كه در اين مورد چيزي نشنيدهاي. اين قانون اونقدر معروف است و من همه جا شنيدهام كه تمامي مذاهب اسلامي در موردش اتفاق نظر دارند. به استناد به اين حكم در سراسر جهان مسلمانان زن و بچه و همه چيز دشمنشان را نابود ميكنند. (هند، برجهاي تجارت جهاني، كشتار مردم اسرائيل و …) خب. سعي كردم كوتاه جواب بدم. اين روزها فكر كنم همه ديگه ميدونن كه بشدت درگير اين وبلاگ جديدم بودم (گيس گلاب آشپز ميشود!) و به همهي اينها بايد مشغلهي كاري رو هم اضافه كنم. اما دو مورد كه در پايان يادم اومد. 1 – يكي از نوشتههاي قبليام اينجور بنظر مياومد كه من 32 سال سن دارم. با عرض پوزش از اينكه چيزي نوشتم كه باعث چنين خطايي شد، سن من 28 سال است. 2 – جريان كشته شدن 700 يهودي بدست علي رو آقاي دلتنگيها پرسيده بود كجا شنديدم. اين مطلب رو به راحتي ميتونين در كتاب تاريخ اسلام دورهي كارشناسي دانشگاه پيدا كنيد (گرچه شايد من تعداد رو اشتباه نوشته باشم). ضمنا بعد از عمليات مرصاد هم كه نظام جمهوري اسلامي تصميم به قتل عام تمامي زندانيان مجاهدين خلق گرفت (گرچه در اين حادثه گناهي نداشتند) با استناد به اين مورد تاريخي كه پيامبر هم در همين واقعه فقط با ظن اينكه يهوديان ممكنه توطئه كنند دستور داد اونها رو گردن بزنن، تمامي مجاهدين زنداني رو اعدام كرد. .......................................................................................................................................................
Comments:
Post a Comment
|