گيس گلاب




Monday, April 21, 2003

هورا. من بلاخره پابليش شدم! اشكال از تمپلتم بود كه با يادآوري عصيان حل شد.


(0) comments


خيلي متاسفم، ولي انگار بي‌آزارتر و بي‌صداتر از جماعت ولاگنويس براي بازداشت پيدا نكردن. باز هم يكي از دوستان وبلاگنويس به جرم وبلاگنويسي بازداشت شد.
به امبد آزادي دوست عزيزمون «وبگرد» و به اميد روزي كه وبلاگنويسها و همه‌ي مردمي كه بزرگترين جرمشون بلند يلند فكر كردنه، آزاد و راحت و بي‌دغدغه زندگي كنند.



(0) comments


.......................................................................................................................................................

Wednesday, April 16, 2003

كسي خاك خوب و مرغوب سراغ داره؟! مي‌خوام از دست اين بلاگر سرم كنم!


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Tuesday, April 08, 2003

نه! مثل اينكه اين بلاگر لج كرده. فقط اينجا رو پايليش نمي‌كنه. فعلا دارم براي خودم مي‌نويسم تا بعد.
قابل توجه كافرين:
من رو ببينيد وبلاگم پابليش نمي‌شه! عاقبت هر كي كه با اعتقادات ديگران در بيفته همينه!


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Monday, April 07, 2003

گاهي كه مي‌رم سراغ نظرخواهي‌هاي خودم و ديگران بعضي چيزهايي مي‌بينم كه برام جالبه :
1- هيچ وقت اونهايي كه فحش و بد و بيراه مي‌نويسند نه آدرس وبلاگي مي‌دن نه ايميل و نه حتي نام مشخصي. حالا دليلش چيه خدا عالمه!
2- يه عده‌اي صرفا ميان توي نظرخواهي كه مشتري براي وبلاگشون جمع كنن كه خب حتي اگه كار خوبي هم نباشه، كار بدي هم نيست. حداقل به من يادآوري مي‌كنه كه سري هم به ديگران بزنم.
3- يه عده‌اي ساديسمي هستن. فقط ميان كه يه حرفي بزنن و به خواننده يه عذابي تحميل كنن برن.
4- يه عده‌اي هم مازوخيسم هستن. فقط ميان تا در وبلاگي كه باب ميلشون نيست، به خودشون عذابي بدن و برن.
5- يه دسته كه دختر باز حرفه‌اي هستن. ميان و قربون صدقه‌اي مي‌رن و آدرس مي‌دن و تقاضاي تماس مي‌كنن.
6- يه دسته هم پسر باز حرفه‌اي هستن. ويلاگ خوندن رو با سبزه گره زدن عوضي گرفتن. ميان و چيزي مي‌گن مگه بختشون باز بشه.
7- يه عده دچار نارسيسم مزمن هستن. البته به اين بيماري بايد مواردي مثل حس «من خيلي خدام» و «من آخرشم» رو هم اضافه كنيم. حس مي‌كنن خيلي در سطح بالايي از معلومات و تجربه هستن و همه رو از بالا مي‌بينن. براي همين از راه نرسيده شروع مي‌كنن فتوا دادن و نصيحت كردن.
البته به اين جمع بايد عده قليلي رو هم اضاقه كنم كه فقط نظر مي‌دن، چون نظري دارن!


(0) comments


نمي‌دونم تا كي بياد غمزه‌هاي اين بلاگر رو تحمل كنيم. گوگل كه بلاگر رو خريد گفتم شايد وضع بهتر شه اما ظاهر تنها تغييري كه كرده اين بوده كه بالاي سر بلاگهاي ايراني تبليغ ايراني ظاهر شده.
خيلي زود به زود مي‌نويسم، حالا اين بلاگر هم يه چند هفته‌اي بايد نوشته‌هاي ما رو بايكوت كنه تا كي عشقش بكشه و بزاره به نمايش.


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Thursday, April 03, 2003

يه زماني فكر مي‌كردم براي اصلاح اين كشور يا دنيا بايد اسلحه گرفت و تموم مسلمونهارو كشت! خب خيلي بچه بودم.
كمي كه بزرگتر شدم فكر مي‌كردم بايد تمام تندروها رو كشت مسلمون و يهودي و مسيحي هم نداره. اما هنوز بچه بودم.
كمي بزرگتر شده بودم و از كشتن دست كشيده بودم. اما هنوز معتقد بودم بايد خراب كرد تموم اين مساجد و كنيسه‌ها و كليساها رو. بايد آتيش زد تمام اين كتابهاي به اصطلاح آسماني رو. بچه بودم هنوز!
خيلي بزرگتر شدم تا فهميدم كه با خشم و غضب و متعصبانه نگاه كردن مي‌شه چيزي رو خراب كرد، اما هرگز نمي‌شه چيزي رو ساخت. بزرگتر شده بودم.
نمي‌دونم امروز چقدر بچه‌ام يا بزرگ. اما فكر مي‌كنم بايد به مردم انديشيدن رو ياد داد و درست انديشيدن رو. بايد اصلاح انديشه‌هاي كهنه رو ياد داد نه خراب كردنش رو. بايد باور ساختن رو به مردم يادآوري كرد نه قدرت خراب كردن رو و بايد ...
بايد خيلي بچه باشي كه فكر كني مي‌توني كاري بكني و ...
.. و من هنوز بچه‌ام.


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Home