گيس گلاب




Wednesday, July 23, 2003

از گداها متنفرم! چون رسم خوب جوونمردي و كمك به همنوع رو برانداختن. هيچوقت به كسي كه ازم پول مي‌خواد پول نمي‌دم. مگه اينكه معتاد باشه! چون حداقل پول رو به مصرف «عشق و حال» مي‌رسونه و من هم مي‌دونم پولم چطور خرج شده. اما اين نره خرهاي ولگردي كه كاسه‌ي گدايي دستشونه واقعا كسي مي‌دونه با اين پولها چيكار مي‌كنن و چقدر ثروت دارن؟
اما در عوض هر وقت هم كمك نمي‌كنم تا چند ساعت با خودم درگيرم كه نكنه واقعا يارو محتاج بود و ...
بدبختي اينه كه توي اين مملكت جاي همه با هم عوض شده، معلم گدايي مي‌كنه، گدا راننده شده، راننده مهندس شده، مهندس شوفر شده و ...
خدا پدر مسوولين رو بيامرزه كه توي اين چند سال چيزهايي به ما نشون دادن كه فكرش رو هم نمي‌كرديم.


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Saturday, July 12, 2003

اين ابراهيم نبوي هم وافعا زده به سيم آخر. بعد از اون نامه معروف، حالا هم اين طنز. مثل اينكه تازه يادش اومده كه توو خارج، دادگاه مطبوعات نداره و راحت ميتونه خيلي چيزها بنويسه.


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Thursday, July 10, 2003

من از علاقمندان هري پاتر نيستم اما فكر مي‌كنم طرفدار زياد داشته باشه. نمي‌دونم جلد پنجمش توي ايران چاپ شد يا نه اما دوست خوبم آقاي وحيد بهلول و همكارانش در سايت بعد هفتم كه متعلق به باشگاه علمي تخيلي نويسان ايرانه، شروع به ترجمه اين كتاب كردن. تا امروز فكر مي‌كنم دو فصلش رو ترجمه كردن. ظاهرا pdf اون رو هم اگه بخواين براتون مي‌فرستن. اگه دوست داشتين بهش سر بزنين.


(0) comments


سالهاي زيادي ميشه عادت كرديم كه داشته‌هامون رو ببرن و ما صدامون در نياد. به از دست دادن عادت كرديم و غر زدن.
زماني كه تكه‌هاي اين كشور رو انگليس و عثماني و روسيه بين خودشون تقسيم مي‌كردن، تماشاچي شديم. نگيد جنگيديم! چقدر جنگيديم و چطور جنگيديم؟! اما به ما چه مربوطه؟ مسبب همه‌ي اون اتفاقات خاندان قاجار بودن كه درست يا نادرست، اصل و نسب اونها رو هم چسبونديم به مغولها و تقصير رو از گردن خودمون برداشتيم. شايد حق داشتيم.
چند دهه‌اي ميشه كه اين تكه‌هاي جدا شده، سرزميني شدن و شروع كردن به تصاحب دانشمندان و شعرا و مفاخرمون. يكي يكي براشون كنگره ميزارن و يادبود درست مي‌كنن و روز ملي اعلام مي‌كنن. حتي ملانصرالدين رو هم صاحب شدن. ما هم تماشا كرديم. شايد هم حق داشتيم! دانشمنداني كه به هر دليلي به عربي و تركي و … كتاب مي‌نوشتن و صحبت مي‌كردن رو چرا بايد ايراني و از خودمون بدونيم. بزار مال ديگري باشن. به كجا بر مي‌خوره؟
سالها بعد افتادن به جون زيرخاكي‌هامون. اونها رو هم بردن و سهم ما تماشا شد. باشه! تقصير سلسله پهلوي بود كه دست‌نشانده بودن و مزدور بيگانه. تازه! پدرامون تماشا كردن! ما بي‌تقصيريم!
زماني كه انقلاب شد خيلي‌هامون يا نبوديم، يا بچه بوديم (به همين زودي انقلاب هم جزء تاريخ شد). انقلاب رو هم تصاحب كردن! خيلي راحت اومدن و صاحبش شدن و ما هم اونقدر ازش بيگانه شديم كه يقه پدر و مادرامون رو گرفتيم كه اصلا چرا انقلاب كردين و اونها هم مثل بچه‌هاي خطا كار تقصير رو به گردن ديگري انداختن كه بابا! ما اصلا نقشي در انقلاب نداشتيم و … . اصلا معلوم نشد كي بود كه انقلاب كرد! يه عده معدود پيدا شدن و با زرنگي انقلاب رو هم مال خودشون دونستن و ما هم با بي‌تفاوتي تماشا كرديم. بازم مقصر نبوديم؟
اما زمان جنگ خيلي‌هامون بوديم. جنگ سختي بود. حافظه‌ي خيلي‌هامون هنوز پر از خاطراتشه. حالا كه بيشتر از يك دهه از جنگ گذشته، اون رو هم دارن تصاحب مي‌كنن و ما چيزي نمي‌گيم. تمام تبليغات تلويزيوني و مجلات، داره با صداي بلند به ما مي‌فهمونه كه يه عده بسيجي و پاسدار رفتن و به عشق آقا و امام و اسلام جنگيدن و پيروز شدن و در نتيجه چون وارث خون شهدا (رفقاشون!) هستن حق دارن تا قيام قيامت براي تمامي نسلها، تصميم بگيرن. انگار نه انگار كه اونهايي كه جنگيدن پدر‌ها و برادر‌ها و همسر‌هاي ما بودن كه براي اين كشور جونشون و جوونيشون رو گذاشتن و جنگيدن.
امروز هم مي‌خوايد تماشا كنيد؟


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Home