گيس گلاب




Wednesday, January 14, 2004

دوستي برام با ايميل داستاني فرستاده بود كه حيفم اومد اينجا ننويسمش. البته شايد براتون تكراري باشه اما به هر حال داستان قشنگيه :

روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد.روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد.تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد.دختر جوان و زيبائي در را باز كرد.پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد.
دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد.پسر با تمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت : «چقدر بايد به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چيزي نبايد بپردازي.مادر به ما آموخته كه نيكي ما به ازائي ندارد.» پسرك گفت: « پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد.پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز ، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند.
دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد.لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد.در اولين نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي ازآن دكتر كلي گرديد.
آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود.به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چيزي نوشت.آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود.
زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد.سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد.چيزي توجه اش را جلب كرد.چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:

«بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است»


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Sunday, January 11, 2004

توي اين چند سالي كه دارم وبلاگ مينويسم و وبلاگ مي‌خونم، يكي از تنبلترين آدمهايي كه ديدم كه حتي حال مرتب كردن لينك‌ها و تمپلتشون رو نداشتن، خودم بودم! اين مسئله بعضي اوقات به دلخوري هم رسيد. حالا تصميم گرفتم يه سرو ساموني به اين لينك‌هاي ثابتم بدم. اين ليست رو كم كم پر مي‌كنم. اگه هنوز اسم بعضي از دوستان نيست كمي صبر كنن. اضافه خواهد شد.
البته براي بقيه وبلاگهام هم اين تغييرات اعمال خواهد شد.


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Tuesday, January 06, 2004

از اونجايي كه كمك‌هاي مالي و نقدي (دلاري - ريالي - يورويي - يني - ...) زيادي براي زلزله زدگان ارسال شده و يه حساب سر انگشتي نشون مي‌ده اين كمك‌ها براي چند برابر جمعيت زنده بم هم زياديه و با پولهاي ارسالي مي‌شه يه شهر بم جديد كه هيچي، يه تهرون جديد هم احداث كرد، خيلي‌ها شايعاتي عنوان مي‌كنن كه مثلا دولت و نظام داره اين پولها رو (زبونم لال) مي‌خوره!
و باز از اونجايي كه توي اين مملكت همه حق دارن توي هر مسئله‌اي (مربوط يا نا مربوط) اظهار نظر كنن و من هم جزو همين عده هستم تصميم گرفتم در اين زمينه اطلاع رساني شفاف داشته باشم.
بنا به اخباري كه به من رسيده مسئولين به اين نتيجه منطقي رسيدن كه :
«همه مردم و خانه‌هاي بم كه بيمه بودن ( از نوع بيمه ابولفضل ، امام هشتم، سيد الشهدا) و غيره و حق بيمه‌هاشون رو از طريق صندوق‌هاي صدقه معتبر مي‌پرداختن. با وجود اين اتفاق اثبات مي‌شه كه چون پرداخت بيمه مردم با نرخ مسكوكات رايج قديم بوده (بنا به گفته پدرم مثلا يك كيلو برنج بوده دو زار، حالا ببين اين 10 تومن هاي مردم چه ارزشي داشته) و از طرفي اين صندوقها هم بيش از صد بلا رو قادر نيستن دفع كنن كه خوب بلاياي طبيعي جزوشون نيست و از طرف ديگه صاحبين اين شركت‌هاي بيمه سالهاست كه به رحمت ايزدي پيوستن (بديهي است كه تمامي امامان از دنيا رفته‌اند) بايد به بيمه قوي‌تري اتكا كرد كه البته اين بيمه، بيمه امام زمانه كه هنوز هم زنده است و اتفاقا نماينده و نايب برحق ايشان هم در مملكت خودمون حضور داره. در نتيجه تصميم بر اين شده كه اين پولها رو به نايب بر حق ايشون بدن تا به طريقي كه خودش مي‌دونه به آقا امام زمان برسونه و يك بيمه نامه خوب و معتبر شخص ثالث كه از هممون در مقابل انواع بلاياي طبيعي هم حفاظت مي‌كنه بگيرن تا مشكل مملكت در اين مورد حل شه. كسي چه مي‌دونه شايد پول خوب بدن و چند تا از اين بنده‌هاي خداي كشته شده رو به جمع خانواده‌هاشون برگردونن ...»
باز بگين مسولين ما به فكر نيستن!


(0) comments


.......................................................................................................................................................

Home