گيس گلاب |
صفحه اصلی
همسايه هايي كه دوسم دارن |
Friday, September 13, 2002
بدون وضو نخوانيد!
گيس گلابتون , ساعت
9:07 AM
آقا شما تا به حال، گلاب به روتون، فيلم پورنو ديديد! هيچ، آدمها رو ديديد كه در اون لحظهي خاص چه حالي ميشن و چه اصواتي از خودشون توليد ميكنن؟ شده گاهي چندشتون بشه از اينكه آدمي گاهي چقدر خوي و خصلت حيواني داره؟ شده يه آدم متشخص و محترم - هم آقا هم خانوم - جاي شخصيت اول فيلم تصور كنيد؟ شده بعد از اين تصور كه مسلما حقيقت هم داره نظرتون نسبت به طرف دچار تحول خاصي بشه؟ شده فكر كنيد اين دو آدم ميتونن يكي از امامان گرامي - مثلا همين علي و فاطمه باشن؟ عصباني نشيد و من رو هم به كفر و ارتداد متهم نكنيد. قطعا اونها هم چنين لحظاتي داشتن، وجود امامان محترم ديگر اثباتي بر اين ماجراست. خداي نكرده فكر نميكنين كه اين دو بزرگوار در طول زندگي - به تعداد فرزندانشون - گاهي به كنار هم مياومدن و دست هم رو ميگرفتن و با خورشيدي پشت سر، فقط تبسمي به هم ميكردن و به قدرت الهي در جا نطفه بسته ميشد؟ يا فكر نميكنين كه خدا بيشتر از يه بچه، در كره ارض، گند بالا آورده؟ خب كه چي؟ حرف من با اون متعصبين بي كلهاي است كه هر چيزي رو بت ميكنن و ميپرستن، شعر واسش ميگن و نورانيش ميكنن و قربون صدقهاش ميرن و اگه كسي بخواد براي اونها اندكي صفت انساني (توو مايههاي حتي نياز به غذا، خشم و غضب، نفرت و دروغ و …) براشون قائل بشه، رگ گردنشون بيرون ميزنه و فرياد وااسلاما سر ميدن و ميخوان آدم بكشن. تو رو خدا گاهي لااقل درست فكر كنين! هر ديني رو ميخواين بپرستين و هر چقدر ميخواين جاهل باشيد، اما بت نسازيد و به پاش آدم قربوني نكنين! فكر ميكنم «ولتر» بود كه ميگفت :«دين وقتي شكل گرفت كه يه آدم شياد به يه آدم سادهلو رسيد.» من فكر كنم ننويسم سنگينترم، نه؟ .......................................................................................................................................................
Comments:
Post a Comment
|