گيس گلاب




Monday, September 23, 2002

چرا مي‌گين مرده؟! بگين نيستش. بگين رفته مسافرت. اصلا بگين ديگه نمي‌خواد بنويسه. دروغ بگين. مگه چي‌ميشه. بزار فكر كنيم هميشه هست اما ديگه دوست نداره برامون بنويسه. اصلا بگين شوهر كرده! مگه نه اينكه دخترهاي ايراني وقتي شوهر مي‌كنن مث اينه كه مردن؟ ديگه بايد هر چي خاطره و دوست دارن از ذهنشون پاك كنن و دوستاشون هم اونا رو از ياد ببرن؟ بگين شوهر كرد و رفت همه رو هم فراموش كرد!
لعنت به من كه همين چند روز پيش داشتم فكر مي‌كردم كه خوبه يكي براي معروف كردن وبلاگش شايعه كنه كه مرده! اونوقت كلي معروف ميشه! راست بگين اينم شايعه است؟ دروغي مي‌گين نه؟ مي‌خواد معروف بشه؟ بگين برگرده خودم تا دلش بخواد بهش لينك مي‌دم! مي‌گم هر كي‌هم كه منو مي‌شناسه بهش لينك بده. اصلا يه صفحه اختصاصي براي اون وا مي‌كنم. فقط اقرار كنه كه دروغي مرده! قول مي‌دم! بخدا قول مي‌دم! آخه چرا اون! كاش تو سر يكي ديگه مي‌خورد! نه اصلا چرا به جايي بخوره، كاش مي‌افتاد اون بغل! اين همه جا، اين همه وقت، اين همه آدم. … واقعا چرا براي اون؟

«فراموشي را بستاييم زيرا كه ما را پس از مرگ نزديكترين دوست زنده نگه مي‌دارد و فراموشي را با دردناكترين نفرين‌ها بياميزيم، زيرا كه انسان دوستانش را نيز فراموش مي‌كند…»
نادر ابراهيمي

مرگ نابهنگام دوست كوچك همه، «ماه پيشوني» رو به همه بچه‌هاي وبلاگ تسليت مي‌گم و دستمريزادي براي همه‌ي كسايي كه به نوعي تونستن در كنار خانواده‌اش باشن و تسكين دردي.
يادش جاودان


Home