گيس گلاب




Sunday, July 21, 2002

نمي‌دونم شما هم مثل من وقتي هر روز پاتون رو از خونه بيرون مي‌زاريد با اين خانومها درگير مي‌شيد يا نه، اما من كه روزي نيست از دست كارهاشون حرص نخورم. اصلا انگار خانومها رو واسه زندگي اجتماعي نيافريدن كه برعكس، اجتماع رو براي اونها آفريدن.
اول : شده تا حالا كاري داشته باشي و توي پياده رو با سرعت در حال حركت باشي و جلوت چند تا خانوم ميانه‌سال با دور باسن بالاي 120 سانت در حال حركت باشن؟ آقا مگه راه ميدن رد شي؟ واي به حالت كه اگه موقع رد شدن باهاشون حتي مماس بشي. شب زفاف عمت رو جلوي چشمت ميارن. بدتر از اون وقتيه كه ناگهان يكيشون با ديدن چيزي به هيجان بياد و بدون راهنما و چراغ ترمز، يهو واسته. اگه از پشت بزني كه مقصري، اگه هم كه بخواي نزني كه بايد سر فرمون و كج كني و يا بزني به ديوار يا بيفتي توو جووب!
يادم چند سال پيش بود كه داشتم توي يه پياده‌روي باريك با سرعت حركت مي‌كردم كه به چند تا خانووم رسيدم. تا اومدم كه از كنارشون رد شم يهو يكي از خانومها بدون اعلام قبلي توي پياده رو خم شد! يادمه كه چنان ترمزي گرفتم كه بدنم به شكلي كامل مستهجن كه يادآور يه كار زشت است روي اون خانوم خم شد و مثل فنر دوباره برگشت. (خوشبختانه اون موقع آمادگي بدنيم بالا بود) اون خانوم هم فداكاري ما رو كه نزديك بود با يك تماس من با اون به نابودي كامل اسلام ناب محمدي بينجامه رو نديده گرفت و رفت!
دوم : پدر آدم رو در ميارن وقتي سوار اتوبوس مي‌شن! تا سوار مي‌شن با اولين نفري كه سر راهشون سبز مي‌شه، سه سوت رفيق مي‌شن كه هيچ، دختر خاله مي‌شن. از اين به بعدش ديگه مغز توليد مي‌كنه و فك توزيع مي‌كنه. حال اتوبوس رسيده و ملت پياده شدن و مي‌خواد اتوبوس حركت كنه تازه اونها دارن خداحافظي مي‌كنن و فرياد آقا نگه دار كه ما پياده نشديم و …
سوم : بابا خيلي پر توقع هستن اينا. اصلا انگار ابر و باد و مه و خورشيد و فلك مال باباشونه! خدا نكنه يه راننده اتوبوس بخواد يه بار يه جاي خارج از ايستگاه از سر لطف نگه داره! از فردا ديگه جزو حقوق بديهيشون ميشه كه اتوبوس براشون خارج از ايستگاه نگه داره. ديروز همين اتفاق افتاد. يه چند تا از اين خانومها چادري ( از اونهايي كه مدام تو اين روزه‌خوني و اون دوره قرآن فرش مي‌شن اما جاش نمي‌رن دو كلام سواد ياد بگيرن) كليد كرد كه اينجا ايستگاه است و بايد راننده نگه داره و وقتي كه راننده توجه نكرد هم اون و هم ما چند مرد توي اتوبوس رو به باد فحش گرفتن! چرا ما؟ براي اينكه چرا از حقش دفاع نمي‌كنيم و ساكت مونديم!
چهارم : اصلا انگار اتوبوس يه تاكسي سرويسيه كه فقط اونها براش زنگ زدن كه بياد! همه وقتي پياده هستن منت مي‌كنن كه راننده اونها رو هم سوار كنه. از همه هم توقع دارن كه جابجا بشن تا جا بشه. اما همينكه سوار شد فكر مي‌كنه اتوبوس تكميل شده. داد مي‌زنه آقا ديگه جا نيست و سوار نكن.

خلاصه « آدم موجود اجتماعي است، بشرطي كه زن نباشه.»


Home