گيس گلاب




Thursday, April 25, 2002

فرصتي پيش اومد تا من مطلبي رو كه در جواب آقاي « دلتنگيها» آماده كردم رو روي وبلاگم بزارم. اما چون اين مطلب طولاني شده ابتدا بخشي از اون رو مي‌زارم و از دلتنگيها هم خواهش مي‌كنم اجازه بده تا مطلب من تموم بشه و بعد پاسخش رو بنويسه. و اما بخش اول پاسخ من :
گاهي فكر مي‌كنم كه اگه من و دلتنگيها بخوايم همينطور صرفا پاسخ مطالب هم رو بديم (با بهانه قرار دادن يه مقاله طنز من) شايد وقتي پيدا نكنيم كه وارد مطالب بنيادي‌تر بشيم. براي همين من سعي مي‌كنم كم كم در ميان نوشته‌هاي آقاي دلتنگيها بهانه‌اي براي گريز به مسائل مهمتر پيدا كنم. و اما پاسخ :
دلتنگيها در جايي در پاسخ به پيشنهاد من در رابطه‌ي تبديل تاريخ مرگ حسين از قمري به شمسي گفته‌اند :
« ... بر فرض هم اين تاريخ به تاريخ شمسي تغيير كند.چه تفاوت؟؟؟؟؟اينها به زغم من بهانه است براي آنها كه ميخواهند بي اعتقادي خود را درپس سفسطه و مغلطه هاي ظاهرا منطقي بپوشانند »
اولا، تفاوت كاملا آشكار است. اگر تاريخ شمسي باشد مي‌توان براي گريز از اين مراسم خسته‌كننده و نخ‌نما شده فكري كرد!
دوما : عزيز من، من هيچ چيزي را پشت هيچ چيز ديگر پنهان نكرده‌ام! من به آن چيزي كه تو اعتقاد داري سالهاي سال به ديده‌ي جهل نگاه كرده‌ام و هميشه تاسف خورده‌ام كه چرا بايد مردم كشورم و ديگر مردم جهان در چنين جهلي باقي بمانند و معتقدم كه روز سعادت اين مردم زماني آغاز خواهد شد كه اين تحفه‌ي عاشقان قدرت ديروز – دين – را به كناري افكنند و پرده از جلوي ديدگان بردارند. من به آنچه تو معتقدي، بي‌اعتقادم و اين بي‌اعنقادي را فرياد مي‌زنم و پنهان نمي‌كنم. من نمي‌خواهم چون شما برده‌ي تصورات 1400 سال پيش مردي باشم كه با چنين خدعه‌اي دشمنانش را از صحنه خارج كرد و يكه‌تاز ميدان شد.
گاه كه صحبت مقايسه بين اين صاحبان مكاتب ارشادي (شما بخوانيد پيامبران الهي) به ميان مي‌آيد، مي‌انديشه حداقل كسي مثل عيسا آنچه بين طرفدارانش پراكند مهر به همنوع بود و خويشتنداري در مقابل خشم و غضب و روي ديگر آماده كردن براي‌ آن سيلي زننده تا شرمنده‌اش سازند و بر اساس چنين انديشه‌اي ستون به اصطلاح دين خود را بر مدار مهرباني استوار كرد. اما محمد شما و خدايش گويا جز خشم و جزا و خونريزي نمي‌شناختند كه آن امام اول همه عمر به گردن زدن 700 يهودي (به فرض توطئه نه اثبات آن) مفتخر بود. آناني كه دين خود را بر بيان طوطي‌وار چند جمله‌ي عربي و خم و راست شدن استوار كردند كه با اندك بادي باطل است و نيازمند تجديد ساخت!
دلتنگيها در ادامه دليل شكايت مرا پرسيده و نوع مزاحمت مراسم عزاداري براي من ( مطلب دلتنگيها طولاني بود و من به مضمون مطلب اشاره كردم) :
اول مزاحمت شخصي : كوچه‌ي ما مثل هر كوچه‌ي ديگر دو سو دارد كه يك سو به علت ساخت و سازهاي ساختماني از هر 7 روز هفته بطور متوسط 4 روز بسته است و در سوي ديگه (در 10 قدمي منزل من) عاشقان حسيني! تكيه‌اي به اندازه عظمت آن امام شهيد! ساخته بودند كه كوچه كاملا بسته بود و در چنين فضايي عصرها مي‌نشستند و به عمل شريف عزاداري مي‌پرداختند و شبها تا ديروقت صداي مو بر بدن راست كن مداحي را پخش مي‌كردند كه تخيلات خود را با اندكي رنگ و لعاب اشك آور و شرم آور در هم مي‌آميخت و مي‌خواند. (من نمي‌فهمم كه چه قربي دارند نزد خدا و يا مردم آناني كه نان خود را در گرياندن آدمي مي‌جويند؟)
اما مزاحمت عام : نديدي كه در تمام اين ماه چگونه كشورم، آيين و سنت مردمم حتي ايراني بودنم دچار نه تنها كم لطفي كه حتي لعن و نفرين قرار گرفت؟ ( مشهد بودم اين آيين فرخنده و مي‌ديدم شهر را كه پر بود از اعلاميه‌هايي بر ديوار كه نه تنها منع مردم مي‌كرد از پر پايي شادي – نه حتي جشن نوروز بل هر نوع شادي – كه اصلا تاريخي جعل نموده بودند كه زينهار از بر پايي چهارشنبه سوري و سيزده بدر كه اينان يادگار مردمي بت‌پرست و شيطان دوست بوده است گويي مردمان هنوز همان طفلان مكتب نشين دوره‌ي قجري يا پيش از آنند كه تاريخ ندانند و تاسف آور اينكه بر پاي اين اعلاميه‌ها امضاي مراجع بزرگ تقليدتان خودنمايي مي‌كرد.)

--ادامه دارد--



Home