گيس گلاب




Friday, April 12, 2002

خب بازم برگشتم.
اين زندگي پر سفر من كم كم داره منو به اين فكر ميندازه كه يه ماشين بخرم يه كاروان بهش وصل كنم و راه بندازم اين شهر و اون شهر. از اجاره خونه هم راحت مي‌شم. بگذريم.
توي اين مدت كه نبودم چند اتفاق با‌اهميت افتاد كه مهمترينش تغييراتي كوچك در Templet صفحه من و خصوصا بازگشتن لينك دختر شيطان به سر جاي اولش بود.
راستش توو مدتي كه نبودم دختر شيطان برام يه ميل زده بود كه با خوندنش خونم به جوش اومد در اثر گرماي اين جوشش عرق شرم بر پيشاني‌ام نشست. خصوصا كه ديدم لينك صفحه‌ي من رو هم توي صفحه‌اش گذاشته و … خلاصه لينكش برگشت به سر جاش.
اما توضيحات بيشتر :
دخترك خوب برام يه ميل زد و كلي شرمنده‌ام كرد. راستش زماني كه من لينكشو توي وبلاگم گذاشتم تقريبا كسي نمي‌شناختش، يادمه اون موقع يه بار هم توي وبلاگش شاكي بود از اينكه چرا كسي بهش لينك نداده. منم از نوشته‌هاش خوشم اومد و لينكش رو گذاشتم. بعدها كه لينك دخترك شيطان مثل آنفولانزا اپيدمي شد و گاهي هم وبلاگ اون و وبلاگهاي ديگه رو مي‌خوندم حس كردم كه اين دخترك شيطان شهر ما دچار تكبر شده (خب چيه؟ شما نشده گاهي همينجوري و بي‌دليل حس كنيد مثلا از كسي خوشتون نمي‌ياد؟ من هم همينجوري دچار حس شدم.) اما حسمو جدي نگرفتم. تا اينكه چند وقت پيش كه حسمو با بعضي از دوستان وبلاگ نويس درميون گذاشتم اونها هم تلويحا ( نه صراحتا) حس منو تاييد كردن. من هم همون شب ناگهان دچار غليان احساسات شدم و قرآني باز كردم! و استخاره‌اي كردم! و لينك دخترك شيطان رو حذف كردم.
مي‌دونيد چيه؟ من اين حس رو نسبت به خيلي از وبلاگهاي ديگه دارم و براي همين دوستشون ندارم كه نمونه بارزش وبلاگ خورشيد خانمه.
فكر كنم من از معدود كسايي هستم كه ندرتا سراغ وبلاگش مي‌رم.
البته من به خاطر پيش كسوت بودنش در امر وبلاگ و طرفدار داشتنش بين وبلاگ خونها بهش احترام مي‌زارم اما …
در هر صورت احترام وظيفه‌ي ماست و بايد پذير،اما دوست داشتن حريم شخصي احساس ماست كه هيچ بايدي رو نمي‌شه بهش تحميل كرد.
اما چرا لينك دخترك شيطان رو برگردوندم؟
به اين علت كه رفتار بي‌دليل و حس بي‌دليل رو به اندك اثبات و بهانه‌اي مي‌شه برطرف كرد كه نامه‌ي دخترك شيطان و مضمون اون، همون دليل و اثبات و بهانه شد.


Home